loading...

سایت تفریحی پاپافان

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک دختر به نام ویکی هم اتاقی شده کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
درآمد تضمینی اگه پولی دریافت نکنید با من 0 1033 pdndr
عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه ی سال 2014 |عکس های ولنتاین 1392 3 4080 windows
عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق 4 4100 khanevadehh
پیشنهاد برای سایت 5 2958 khanevadehh
جوك هاي زيبا و خواندني 3 3016 khanevadehh
اگر هنوز نیمه گمشده خود را پیدا نکرده اید نگران نباشید! 2 2322 khanevadehh
اس ام اس سرکاری ماه رمضان 3 2910 khanevadehh
دانلود آهنگ جدید علیرضا قرایی منش بنام نیستی ببینی 1 1987 khanevadehh
اهنگهای مورد علاقت 8 4367 khanevadehh
اس ام اس پ نه پ 16 7165 khanevadehh
درگیری لفظی امیر تتلو با بهنوش بختیاری بر سر چه بود؟ 2 2441 khanevadehh
جمله جالب و معروف رضا عطاران در مورد زن ها 2 2651 khanevadehh
عکس و والپیپر کیانوش رستمی 6 4177 khanevadehh
فال روزانه یکشنبه 30 فروردین ماه 1394 1 1914 khanevadehh
چگونه می توان شرکت ثبت کرد 2 2430 khanevadehh
تن ماهی را با تخم مرغ نخورید... 2 2231 khanevadehh
دانلود کتاب های درسی از اول ابتدایی تا دانشگاه 3 2607 khanevadehh
عکس هایی از جدیدترین مدل موهای های لایت 1 2093 khanevadehh
ثبت شرکت ها چیست و اینکه چرا شرکت ثبت می کنیم 0 1554 farid332
چه شرکتی ثبت کنیم که بیشترین نفع را از ان ببریم 0 1713 company101
پسرک بازدید : 1019 شنبه 11 آبان 1392 نظرات (0)

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک دختر به نام ویکی هم اتاقی شده کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. 

او به رابطه میان آن دو مشکوک شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود به مادرش گفت میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و ویکی فقط هم اتاقی هستیم 

‎ حدود یک هفته بعد ویکی پیش مسعود آمد و گفت : ” از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟ مسعود گفت : خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎.

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک دختر به نام ویکی هم اتاقی شده کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. 

او به رابطه میان آن دو مشکوک شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود به مادرش گفت میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و ویکی فقط هم اتاقی هستیم 

‎ حدود یک هفته بعد ویکی پیش مسعود آمد و گفت : ” از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟ مسعود گفت : خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎. 

او در ایمیل خود نوشت :مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده 

با عشق، مسعود ‎ 

روز بعد مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت کرد : پسر عزیزم من نمیگم تو با ویکی رابطه داری و در ضمن نمیگم که تو باهاش رابطه نداری اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود‎. 

با عشق ، مامان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بیشتر چه نوع مطالبی در سایت قرار بگیرد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1699
  • کل نظرات : 487
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 1057
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 340
  • بازدید امروز : 58
  • باردید دیروز : 2,583
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 58
  • بازدید ماه : 50,173
  • بازدید سال : 431,897
  • بازدید کلی : 8,519,750